theme


ن : حميد

واقعا چرا؟

شخصی خدمت امام صادق (ع) آمد و عرض کرد پدر و مادرم به قربانت!

مرا نصیحت فرما!

حضرت فرمود:

1- وقتی که خداوند کفیل روزی تو است، چرا غم روزی می خوری؟

2- وقتی که روزی و رزق قسمت معینی دارد، چرا حرص می ورزی؟

3- وقتی که حساب (قیامت) حق است، چرا در فکر اندوختن و جمع کردن مال هستی؟

4- وقتی که خداوند در ازای چیزهایی که بخشیده ای جایگزین می کند، پس چرا بخل می ورزی؟

5- وقتی که مرگ حق است، چرا اینقدر شادمانی می کنی؟

6- وقتی که همه کارها در دید و منظر خداست، چرا مکر و حیله می کنی؟

7- وقتی که مجازات و آتش جهنم حق است، چرا گناه و معصیت می کنی؟

8- وقتی که عبور از پل صراط حق است، چرا عُجب و خودپسندی در خود راه می دهی؟

9- وقتی که همه چیز به قضا و قدر الهی است، چرا اندوه و ناراحتی داری؟

10-وقتی که دنیا فانی و از بین رفتنی است، چرا به آن اطمینان و اعتماد داری؟


منبع: خصال، ج2، ص 217




ن : حميد

بهترين استفاده از كمترين فرصت

حضرت رقیه(س) با وجود سن کم، انقلاب درست کرد و با همان

لحظات کوتاه عمر به اندازه صد ها و هزاران انسان خدمت کرد.

ما هم باید از فرصت كوتاه عمرمون نهايت استفاده رو بکنیم.


حضرت علی علیه السلام می‌فرمایند: "ضایع کردن فرصت باعث

اندوه و غم خواهد شد".

عالمى را براى نماز میت دعوت کرده بودند. پرسید: میت زن است

یا مرد؟ گفتند: مرد. دستور داد بندهاى کفن را باز کردند، آنگاه رو کرد

به بستگان و آشنایان و گفت: خوب نگاه کنید! چشم‏هاى او نمى‏ بیند،

شما که چشمتان مى‏ بیند خیانت نکنید. ببینید زبانش بسته است،

شما که مى‏ توانید حرف بزنید ناحق نگوئید. گوشهاى او نمى ‏شنود،

شما که مى‏ توانید بشنوید صدای حرام گوش نکنید...

آرى آن چند لحظه موعظه، از ساعت‏ها پند روى منبر اثرش بیشتر بود.


طلبه‏ ها سال چهارم یک کتابى مى‏ خوانند به نام ” لُمعه” كه نویسنده

این کتاب که معروف به “شهید” است در زندان این کتاب را نوشته ‏است.

آيت الله رى شهرى زمانى که وزیر اطلاعات بود مى‏ گفت: من از خانه‏ ام

تا وزارتخانه بروم و برگردم ۴۰- ۳۰ دقیقه مى ‏رفتم ۴۰- ۳۰ دقیقه برمى گشتم

و روزى یک ساعت و نیم در ماشین بودم. شروع کردم چند سالى که وزیر بودم

در راه قرآن حفظ مى‏ کردم و اينگونه ايشان قرآن را در راه حفظ کرد.


آزادگانى هستند كه در سالهاي اسارت و در زندانهاى عراق ، كل قرآن را

حفظ کرده ‏اند.


شیخ عباس قمی يكبار در روز جمعه با دعوت شخصی به همراه

بسیاری از طلاب به باغی رفته بودند . ايشان بعد از احوال پرسی

کتاب خود را باز كرده و مشغول مطالعه می شوند، شخصی به ایشان

عرض می کند بهتر نیست امروز را به خود استراحت دهید؟

ایشان می فرماید: جواب خدا و امام عصر را چه بدهم که مال آنان را

می خورم و استراحت می کنم.



:: موضوعات مرتبط: پندها و نکته ها


ن : حميد

اولين زائر كربلا

اربعین روزی است که جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا (ص)

از مدینه به صحرای کربلا رسید. او اولین زائری بود که مزار امام حسین(ع)

و یاران باوفای آن حضرت را زیارت کرد.


جابر بن عبدالله انصاری كيست ؟

جابربن عبداللّه انصاری از یاران و صحابه پنج امام معصوم{اميرالمومنين(ع)

تا امام محمد باقر(ع)}است كه بنابر روایات، سلام پیامبرخدا(ص) را به امام

محمدباقر(ع) رسانده است. پیامبر اکرم (ص) به جابر فرموده بود: تو چندان

عمر می‌کنی که فرزندی از ذریه من و همنام من را ملاقات می‌کنی، او

شکافنده علم است، پس سلام مرا به او برسان.

جابر پیوسته در پی یافتن این فرزند بود تا جایی که اواخر عمرش در مسجد

مدينه صدا می‌کرد: «‌یا باقَرالعلم» و سرانجام روزی امام محمد باقر (ع) را

که در آن زمان در سنین نوجوانی یا جوانی بود را یافت و سخن پیامبر (ص)

را یادآور شد، امام را بوسید و سلام پیامبر (ص) را به او رساند.


اولين زائر كربلا

در هنگام وقوع حادثه جانسوز عاشورا، جابر در مدینه اقامت داشت و پس

از آگاه شدن از شهادت امام حسين(ع) به همراه عطيه عوفي عازم عراق

شد و در بيستم صفر مصادف با چهلمين روز شهادت حضرت سیدالشهدا(ع)

به كربلا رسيد و اولین زائر حسيني لقب گرفت.

وی که آن هنگام نابینا شده بود، در رود فرات غسل کرد، خود را خوشبو ساخت

و گام‌های کوچک برداشت تا سر مزار حسین بن علی(ع) آمد و با راهنمایی عطیه،

دست روی قبر نهاد و بیهوش شد، وقتی به هوش آمد، سه بار گفت: یا حسین!

سپس گفت: «حَبیبٌ لا یجیبُ حَبیبَهُ...» آنگاه زیارتی خواند و روی به سایر شهداء

کرد و آنان را هم زیارت نمود.



:: موضوعات مرتبط: ناگفته های تاریخی


ن : حميد

چرا می گویند روضه خوانی؟

ممکن است این سوال به ذهن شما هم رسیده باشد که چرا به

مراسم عزاداری امام حسين علیه السلام "روضه خوانی" می گویند؟

پاسخ را از زبان شهید مرتضی مطهری نقل می کنم:

کتابى است به نام «روضة الشهداء» از ملا حسین کاشفى که این داستان زعفر جنّى و داستان عروسى قاسم، اول بار در کتاب این مرد آمده است. من بعد که این کتاب را ( که به فارسى هم هست و تقریباً در پانصد سال پیش تألیف شده است) خواندم دیدم از این داستان ها زیاد است.

ملا حسین کاشفى مردى است که واعظ هم هست و اتفاقاً این بی انصاف، مرد باسوادى هم بوده... تاریخش را که انسان می خواند، معلوم نیست که او شیعه بوده یا سنى، و مثل اینکه اساساً یک مرد بوقلمون صفتى هم بوده است، در میان شیعه‏ ها خودش را یک شیعهء صد در صد متعصبي نشان می ‏داده و در میان سنی ها خودش را حنفى نشان می داده است. اصلًا اهل بیهق و سبزوار است. سبزوار مرکز تشیع بوده است. در آن جا صد در صد شیعه بود؛ بعد می رفت هرات. آنجا که می ‏رفت، به روش اهل تسنن بود.

این مرد، واعظ هم بوده است. کتابى نوشته است به فارسى ، اولین کتابى که در مرثیه به فارسى نوشته شده همین کتاب "روضة الشهداء" است که در پانصد سال پیش نوشته شده است.

براي مثال شیخ مفید (رضوان اللَّه علیه) کتاب ارشاد را نوشته است و چقدر متقن نوشته است. ما اگر به ارشاد شیخ مفید خودمان مراجعه کنیم، احتیاج به منبع دیگر نداریم.

من نمی دانم این بی ‏انصاف چه کرده است! وقتى این‏ کتاب را خواندم، دیدم حتى اسم ها جعلى است؛ یعنى در میان اصحاب امام حسین اسم هایى را می ‏آورد که اصلًا چنین آدم هایى وجود نداشته ‏اند؛ در میان دشمن ها اسم هایى مى ‏برد که همه جعلى است؛ داستان ها را به شکل افسانه در آورده است. چون این کتاب اولین کتابى بود که به زبان فارسى نوشته شد، [مرثیه خوان ها] که اغلب بى سواد بودند و به کتاب هاى عربى مراجعه نمی کردند، همین کتاب را می گرفتند و در مجالس از رو می ‏خواندند. این است که امروز مجلس عزادارى امام حسین را ما «روضه خوانى» می گوییم. در زمان امام حسین روضه خوانى نمى ‏گفتند، در زمان حضرت صادق هم روضه خوانى نمى‏ گفتند. در زمان خواجه نصیرالدین طوسى هم روضه خوانى نمى ‏گفتند. از پانصد سال پیش به این طرف اسم این کار شده «روضه خوانى».

روضه خوانى یعنى خواندن کتاب روضة الشّهداء، همان کتاب دروغ. از وقتى که این کتاب در دست و بال ها افتاد، دیگر کسى تاریخ واقعى امام حسین را مطالعه نکرد و شد افسانه سازىِ روضة الشهداء خواندن. ما شدیم روضه خوان، یعنى روضة الشهداء خوان، یعنى افسانه‏ ها را نقل کردن و به تاریخ امام حسین توجه نکردن.گفت: «وَ زادَتِ التَّنْبورُ نَغْمَةً اخْرى‏»؛

بعد در شصت هفتاد سال پیش، مرحوم ملا آقاى دربندى پیدا شد. تمام حرف هاى روضة الشهداء را به اضافهء یک چیزهاى دیگر، همه را یکجا جمع کرد که دیگر واویلاست! واقعاً به [حال] اسلام باید گریست.

استاد شهید مرتضی مطهری . حماسه حسینی ،صفحه ۸۴-۸۲

................................................................................................

منبع غیر معتبر در نقل وقایع عاشورا

کمال‌الدین حسین بن علی واعظ کاشفی (م ۹۱۰) مبتکر سبک قصه‌پردازی و پردازش پندگونه از وقایع تاریخی است. او که سنی بودن و یا شیعه بودنش معلوم نیست شیفته اهل‌بیت (ع) بود و برای جذب عوام، حوادث تاریخی به‌ویژه، حادثه عاشورا را با نثری دلپسند به داستان درآورد و در این میان مطالب معتبر و غیر معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآمیخت و كتاب روضه‌الشهداء را تاليف نمود. سبک جدید، فارسی بودن و انگیزه مؤلف برای خواندن کتاب در مجالس عزا، موجب شد تألیف کاشفی نه یک اثر تاریخی که یک اثر تبلیغی و حتی تخیلی، شمرده شود. متأسفانه عدم توجه به این مطلب و قرائت و استنساخ مکرر آن، تا آنجا که سخنرانان مجالس سوگواری امام حسین (ع) را «روضه» خوان نامیدند، زمینه ورود بسیاری از اطلاعات نادرست این کتاب را به فرهنگ عاشورا فراهم ساخت و در موارد متعددی «زبان حال» و جانشین «زبان قال» حماسه‌سرایان کربلا گشت.
مصحح و حاشیه‌نگار کتاب، علامه ابوالحسن شعرانی، نیز در مقدمه‌اش بر کتاب به این موضوع اشاره کرده است: «از نقل ضعیف در روضه‌الشهداء عجب نباید داشت، چون در ادای مقصود واعظ، قوی است، اگرچه برای مقصود مورخ کافی نیست.»[۱۹] پیش از شعرانی، نیز، میرزا عبدالله افندی، همکار عالم و کتاب‌شناس علامه مجلسی (ع)، اکثر روایات این کتاب و بلکه همه آن را مأخوذه از کتب غیر مشهوره و غیر قابل اعتماد دانسته[۲۰]، سید محسن امین نیز این سخن را تأیید نموده است.[۲۱] محدث نوری برخی گزارش‌های کتاب را بدون پشتوانه تاریخی خوانده [۲۲] و شهید مطهری آن را پر از دروغ و تألیف و نشر این کتاب را مانع مراجعه به منابع اصلی و مطالعه تاریخ واقعی امام حسین (ع) دانسته است.[۲۳] شهید قاضی طباطبایی نیز مطالب آن را در مقام تعارض با مقاتل معتبر، ساقط و بی‌ارزش می‌داند.[۲۴] ‌نمونه‌های متعددی ازاین‌گونه اخبار غیر قابل باور را می‌توان درجای جای کتاب دید.[۲۵]

[۱۹] مقدمه روضه الشهداء، ص ۶
[۲۰] ریاض العلماء، ج ۲، ص ۱۹۰
[۲۱] أعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۲۲
[۲۲] لؤ‌لؤ و مرجان، ص ۲۸۷
[۲۳] حماسه حسینی، ج ۱، ص ۵۴
[۲۴] تحقیق درباره اول اربعین حضرت سید‌الشهدا (ع)، ص ۳۶
[۲۵] مانند بیست و دو هزار زخم در پیکر امام حسین (ع)، ص ۶۰، چسبیدن سر به تن فرزندان مسلم بن عقیل، ص ۲۴۱؛ حضور هاشم مرقال در کربلا، ص ۳۰۱؛‌ قصه زعفر جنی، ص ۳۲۱؛ عروسی قاسم، ص



:: موضوعات مرتبط: ناگفته های تاریخی


ن : حميد

ویژگی منحصر بفرد اصحاب سیدالشهدا(ع)

امام حسین(ع) در شب عاشورا خطاب به اصحاب خویش فرمود:

من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود سراغ ندارم...

تصور کنید شما همراه کاروان امام حسین(ع) از مکه به راه افتاده اید

و انتظار دارید همراه حضرت به کوفه برسید و با همراهی شیعیان کوفه،

بر ضد بنی امیه قیام کنید و در رکاب امام،حکومت اسلامی تشکیل بدهید

اما یکدفعه ورق برمی گردد و موجی از اخبار ناامید کننده به شما هجوم

می آورد. در بین راه خبر می رسد عبیدالله بن زیاد از بصره وارد کوفه شده

و با خشونت تمام، کوفیان را تهدید کرده و عده ای را زندانی نموده و جو

وحشتناکی در شهر کوفه ایجاد شده است.

بعد خبر می رسد شیعیان کوفه هم پشت مسلم بن عقیل را خالی کرده

و سفیر امام توسط عبیدالله به شهادت رسیده است. خبر بعدی حکایت از

شهادت هانی بن عروه از بزرگان شیعه در کوفه دارد.

چند روز بعد خبر می رسد اکثر اهالی کوفه که قبلا از امام حسین(ع) برای

رفتن به کوفه دعوت کرده بودند، پیمان شکنی کرده و به عبیدالله بن زیاد

پیوسته اند. کمی بعد دوباره خبر می رسد قرار است لشکر بزرگی از شام

به سمت کوفه بیاید و برای سر امام و یارانش پاداش تعیین شده است.


در این فضای وحشتناک و با این حجم از اخبار ناامید کننده، حالا باید یک تصمیم

بزرگ بگیرید. در چنین شرایطی که شکست ظاهری قطعی است، جان شما و

بستگان شما در خطر است، آیا با همان صلابت و محکمی گذشته به راه خود

ادامه می دهید یا در همراهی با کاروان امام دچار تردید می شوید؟


اینجا تفاوت اصحاب سیدالشهدا(ع) با سایرین مشخص می شود، کسانی که

در وفاداری و دفاع از امام آنقدر محکم و استوار بودند که بعد از تحمل تشنگی و

زخم شمشیر و نیزه و ... در لحظه شهادت نیز تنها نگرانی اشان بابت مولایشان

حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و اهل بیت ایشان بود.



:: موضوعات مرتبط: ناگفته های تاریخی


ن : حميد

«تولّی و تبرّی» یعنی چه؟

معنای تولّی و تبرّی

تولّی یعنی دوستی خدا و دوستی با دوستان خدا، پیامبران،

امامان معصوم و مؤمنان

تبرّی هم یعنی دشمنی با دشمنان خدا و دشمنان انبیاء و

اولیای الهی

محکم‌ترین دستگیره ایمان

روزی رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در بین اصحاب پرسیدند

کدام یک از دستاویزهای ایمان محکم‌تر است؟

گفتند: خدا و رسولش داناترند، و بعضی گفتند نماز، و برخی گفتند زکات،

و بعضی روزه و گروهی حج و عمره را نام بردند، و بالاخره عده‌ای گفتند جهاد.

رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: هر یک از اینها را که گفتید

فضیلتی است، ولی جواب پرسش من نیست، محکم‌ترین دستاویزهای ایمان

دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و پیروی اولیاء خدا و بیزاری از

دشمنان خداست.


حب و بغض چگونه ایجاد می شود؟

قطعا رسانه ها در شکل گیری و جهت دهی حب و بغض مخاطبان نقش موثری

دارند. رسانه هم فقط تلوزیون یا شبکه های اجتماعی نیست بلکه رسانه یعنی

ابزاری که پیامی را به مخاطب منتقل می کند خواه سخنرانی باشد یا شعر یا

کلاس درس یا کتاب و یا شبکه های اجتماعی.

حال این رسانه فقط ابزار انتقال اطلاعات نیست بلکه ذائقه ساز هم هست یعنی

احساسات مخاطب را مهندسی می کند و یکی از مهمترین کارکردهایش جهت دهی

به محبت ها و نفرت هاست، همان گونه که بنی امیه بغض علی(ع) را طی سالیان

متمادی در ذهن مردم شام کاشته بودند و حدود شصت سال روی منابر، لعن علی(ع)

گفته می شد.


در روانشناسی اصلی وجود دارد به نام اصل آشنایی که گفته می شود اگر انسان

به طور مداوم با یک پیام یا یک تصویر یا با یک محتوای مثبت درباره چیزی مواجه باشد

نسبت به آن، احساس انس پیدا می کند و کم کم در او تبدیل به محبت می شود و

برعکسش هم هست یعنی تکرار پیام های تحقیر و تمسخر و صفت های منفی

نسبت به شخص یا یک باور، به مرور باعث بغض و کینه قلبی نسبت به آن می شود.


معیار تشخیص حب و بغض در مسیر درست

در کتاب کافی از امام محمد باقر(ع) نقل شده که حضرت می فرمایند:

هرگاه خواسـتى بدانى خيرى در تو هست يا نه، به دل خودت نگاه كن.

اگر ديـدى دلت، اهل طاعت خـدا را دوسـت دارد و از گنهكاران بدش مى آيـد،

در تـو خـيرى هست و خـدا دوستت دارد. و اگر ديدى دلت اهل طاعت خدا را

دوست ندارد، برعكس آن، از گنهكاران خوشش مى آيد، در تو خيرى نيست،

خدا هم از تو بدش مى آيد. انسان با كسى است كه دوستش مى دارد

دو نمونه تاریخی از حب و بغض ها که رفتارهای متفاوتی رقم زده است

الف- علامه مجلسی در کتاب بحارالانوار ماجرایی از مجلس حَجاج بن یوسف ثقفی را نقل کرده. حَجاج آدم خونریز و بی رحمی بوده که در قساوت قلب نظیر نداشته. او همان کسی است که در مدت بیست سال که والی عراق بوده حدود صد و بیست هزار نفر را کشته و نوشته اند حَجاج بیش از پنجاه هزار مرد و سی هزار زن را زندانی کرده بود در شرایط وحشتناکی که با شنیدنش مو به تن انسان سیخ می شود و گفته اند او به زندانی ها آبی می خوراند که نمک و آهک در آن حل کرده بودند.

علامه مجلسی می نویسد مردی از قبیله بنی عهد به نام عبدالله بن ادریس وارد مجلس حَجاج شد و چون حَجاج با او تندی کرد، عبدالله بن ادریس برای اینکه خودش و قبیله اش را معرفی کند که همفکر و هم داستان با حجاج هستند به او گفت: با من این طوری صحبت نکن چرا که از قبیله ای هستم که هر منقبتی که قریش دارد ما هم مثل آن را داریم. حَجاج با کنایه پرسید: چه منقبتی ؟ عبدالله شروع کرد به افتخار کردن به بغض و دشمنی با اهل بیت(ع) و با لحن حماسی گفت: در قبیله ما هیچ وقت اسم علی و حسن و حسین و فاطمه را برکسی نگذاشته اند و هیچ کس از قبیله ما هیچ وقت طرفداری از علی نکرده است مگر یک نفر که او را هم از قبیله بیرون رانده اند. در قبیله ما اگر دختری بخواهد ازدواج کند از خواستگارش می پرسند که از دوستداران ابوتراب هست یا نه و اگر باشد، هرگز ازدواج صورت نمی گیرد. سپس به واقعه کربلا اشاره کرد که زمانی که حسین بن علی(ع) به عراق آمد، زن های قبیله ما نذر کردند اگر کشته شود و یزید پیروز بشود هر کدامشان ده شتر قربانی کنند و خیرات بدهند و زمانی که حسین(ع) کشته شد به نذر خودشان وفا کردند...

این یک نمونه تاریخی از بغض و کینه نسبت به علی(ع) و فرزندان آن حضرت می باشد که طی سالیان متمادی در اثر تبلیغات مسموم امویان در قبیله ای شکل گرفته و رشد نموده و سبب اعمال و رفتار ناشایست آن ها شده و به آن افتخار هم می کردند.

ب- بُرَید بن مُعاویه عِجْلی و ابراهیم اَحمری می گویند: محضر امام محمد باقر(ع) شرفیاب شدیم و (زیاد) نزد آن حضرت حضور داشت. امام محمدباقر(ع) به او فرمودند: ای زیاد، چه شده است، می بینم پاهایت ترکیدگی و شکاف برداشته است؟ زیاد عرض کرد: با شتر ضعیف و لاغری که دارم این راه را پیموده ام، او از حمل من عاجز بود و گاهی پیاده می شدم و او را به راه رفتن وا می داشتم و چیزی جز حب و دوستی شما و اشتیاق دیدارتان مرا بر این کار وانداشت. سپس سر را به زیر انداخت، بعد از مدتی عرض کرد: فدای شما گردم، گاهی که تنها هستم (با خود خلوت می کنم) شیطان به سراغ من می آید و معصیت ها و گناهان گذشته ام را به یاد من می آورد و آنقدر وسوسه می کند که مرا به یأس و ناامیدی بکشاند، آنگاه دوستی خود را با شما و ارتباط و دلبستگی ام را به شما به خاطر می آورم (قلبم آرام می گیرد و امیدوار می شوم). امام محمد باقر(ع) فرمودند: ای زیاد، آیا دین، چیزی جز دوستی و دشمنی است؟



:: موضوعات مرتبط: دین اسلام


ن : حميد

دستگاه تبلیغاتی معاویه

تاریخ خیلی نکات جالبی داره، مثلا اینکه معاویه پسر ابوسفیان

1400 سال قبل؛ همین روش فعلی رسانه های استکباری رو

عمل می کرده و با استفاده از ابزار دروغ و شایعه پراکنی و تزویر

و فریب، به مبارزه با جریان حق و حقیقت می پرداخته؛


برای نمونه:

ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغه می نویسد: یک روز معاویه

شُرَحبیل را دعوت کرد و سعی کرد او را برای انتقام عثمان تحریک کند

و به او گفت علی در قتل عثمان دست داشته اما شرحبیل گفت من

باور نمی کنم و برای چیزی که دلیل کافی ندارم وارد این ماجرا نمی شوم.

معاویه نقشه ی عجیبی طراحی کرد و پنجاه نفر را مامور کرد که اینها

جدا جدا و در جاها و زمان های مختلف و هر کدام به شکلی همان چیزی

را که معاویه می خواست به شرحبیل بقبولاند، مطرح کنند. یکی در قالب

سوال، یکی در قالب خبر، یکی در قالب تعریف نمودن یک خاطره و امثال

آن، تا بتوانند نظر او را نسبت به امام علی(ع) تغییر بدهند و کاری کنند

برای خون خواهی عثمان علیه حضرت اقدام کند.

شرحبیل ابتدا نمی پذیرفت و به این حرف ها شک می کرد تا اینکه تکرار

مداوم این گونه حرف ها، در دلش اثر کرد و گفته می شود یک روز آمد

پیش معاویه و به او گفت یا برای خونخواهی عثمان قیام می کنی یا خودم

علیه تو قیام می کنم و معاویه هم از او پرسید می گویی من چه کار کنم.

من که لشکر مجهزی برای این کار ندارم اما اگر شما به شهرها بروید و

اعلام کنید که باید علیه علی قیام کنیم و خون خواه عثمان باشیم،

می توان لشکری گرد آورد و اینگونه شد که شرحبیل که تا دیروز زاهد

گوشه گیری بود، تن به مبارزه با علی علیه السلام داد و شمشیر به

دست گرفت و شهر به شهر رفت و آدمهایی را برای لشکر معاویه جمع نمود...

پی نوشت:

سالهاست که صدها شبکه فارسی زبان ماهواره ای، در حال ارائه برنامه های مختلف

برای مخاطبان ایرانی هستند تا ذهنیت، ذائقه و سبک زندگی آنها را تحت تاثیر قرار دهند



:: موضوعات مرتبط: ناگفته های تاریخی


ن : حميد

اگه ما بودیم چیکار می کردیم ؟

به نظر خیلی ساده می آید: امام بگوید همراه من بیا و ما هم بی درنگ برویم.

اما به این سادگی ها هم نیست. از میان مقاتل و کتب تاریخی ۱۰ نفر را به

عنوان نمونه ذکر مي كنيم تا ببینید برای همراهی نکردن با پسر پیامبر خدا(ص)

چه توجیهاتی مي توان آورد؟ همین الان در جامعه خودمان با این قبیل توجیهات

و بهتر از اینها هم روبرو هستیم. عجیب آنهایی بودند که خود را از این دست

توجیهات و دلایل خلاص کردند و با امام زمان خودشان همراه شدند.

۱)‌ ضحاك مِشرَقي روز نهم به امام حسین (ع) پيوست ولي با ايشان شرط كرد

تا وقتي مي مانم كه مفيد باشد. اگر تنها شدي، من هم مي روم چون فايده اي

ندارد. می گوید : هنگامي كه ديدم ياران حسين(ع) کشته شدند و نوبت او و

خاندانش رسيده و كسي باقي نمانده، گفتم: اي پسر رسول خدا من گفته بودم

كه تا وقتي جنگجويي داشته باشي همراه تو مي جنگم. حسین (ع) گفت: راست

گفتي ولي چگونه خود را نجات خواهي داد؟ قبلا وقتي ديده بودم دشمن اسبها را

میکشد ، اسب خود را دریکی از چادرها پنهان كرده بودم. اسبم را بيرون آورده و

سوار شدم و از ميان دشمن دور شدم.

(مقتل الحسين ابي مخنف)

۲- در بین راه در منزل «قصر بن مقاتل» امام(ع) خودشان رفتند سراغ

عبيدالله بن حر جعفي. گفتند: «همراه ما مي آيي؟ » عبيدالله گفت:

من آماده مرگ نيستم ولي اسب قيمتي خودم را تقديم ميکنم. آن

چنان اسبي است كه اگر سوار آن باشيد به خواسته تان مي رسيد.

امام(ع) فرمودند: «ما براي اسب و شمشيرت نيامده بوديم. فقط از اينجا

دور شو كه فرياد غربت ما را نشنوي.

(كامل ابن اثير)

۳- عبدالله بن عمر وقتي از حركت امام(ع) باخبر شد، خود را به ايشان رساند

و گفت: «اين دولت و حكومت مال اينهاست. خدا به پيامبر(ص) اختيار داد كه بين

دنيا و آخرت یکی را انتخاب كند و او آخرت را انتخاب كرد. شما هم پاره تن اویيد.

به همين خاطر، دنيا به احدي از خانواده شما برنمي گردد. سعي نكن.

(حياه الامام حسين، باقر شريف)

۴- مالك بن نصر ارحبي روز نهم همراه كارواني از نزدیكي كربلا مي گذشت.

پيش امام (ع) آمد تا خبر دهد اكثريت مردم كوفه عليه اويند: حسين (ع) به او

فرمود: چرا مرا ياري نمي کنی؟ مالك بن نصر گفت: من مقروض و عيالمندم و

خداحافظي كرد و رفت .

(مقتل الحسين ابن مخنف)

۵- در منزل «قصر بن مقاتل » امام (ع) به عمرو بن قيس رسيدند. پرسيدند:

«آيا براي ياري ما آمده اي؟ عمرو بن قيس گفت: «اموال مردم همراه من است.

بايد آنها را به صاحبانش برسانم. اگر با شما بيايم مال مردم از بين مي رود و

حق الناس گردنم مي ماند.

(كامل ابن اثير)

۶- در یکی از منزلگاهها عبدالله بن مطيع عدوي پيش امام(ع) آمد. گفت:

«با اين حركت تو ، حرمت اسلام از بين مي رود. حرمت قريش و حرمت عرب

از بين مي رود . خشونت راه مي افتد . نرو! »

(ارشاد جلد 2 ص 73 )

۷- پيش از حركت به مكه، امام(ع) نامه دعوتي براي بعضي بزرگان بصره نوشت.

احنف بن قيس یکي از آنها بود. احنف نامه امام(ع) را جواب نداد و به نزدیکانش

گفت: «نمي روم. ما خاندان ابوالحسن را تجربه و آزمايش كرده ايم. اينها سياست

سلطنت و جمع مال و نقشه جنگي ندارند. »

(قاموس الرجال، جلد 1)

۸- یکی از آنهايي كه در بين راه به امام(ع) برخورد نمود ، گفته شده شخصی

به نام طِرماح بوده که به امام(ع) گفت : من همراه شما مي آيم ولي الان بايد

بروم اين آذوقه را به خانواده ام برسانم. رفت كه آذوقه را برساند و خواست که

برگردد،خبر شهادت امام و یارانش را به او دادند.

۹- يزيد بن مسعود نهشلي هم از بزرگان بصره بود كه امام (ع) برايش نامه

نوشتند. آن قدر از عبيدالله بن زیاد مي ترسيد كه وقتي فرستاده امام(ع) نامه

را براي او آورد، فكر كرد شايد اين حيله عبيدالله باشد لذا از ترس، نه تنها نامه را

نگرفت كه نامه رسان را هم با نامه فرستاد پيش عبيدالله. پسر مرجانه هم پیک

امام را بي درنگ به دار آويخت.

(كامل ابن اثير جلد 4)

۱۰- شبث بن رِبعي از كوفياني بود كه به امام(ع) دعوتنامه نوشت. بعد

چون عبيدلله بن زياد به كوفه آمد و اوضاع تغيير كرد جزو سرداران عبيدالله

شد و به جنگ با امام (ع) رفت. مدتی بعد با قیام مختار، جزو ياران مختار

شد و به خونخواهي امام حسين (ع) برخاست. وقتي هم كه مصعب بن زبير

به كوفه حمله کرد و مختار در حال شكست بود، او به لشكر مصعب پيوست و

در قتل مختار شركت كرد .



:: موضوعات مرتبط: ناگفته های تاریخی


ن : حميد

دانستني هايي از قيام عاشورا

قيام امام حسين‏«ع‏» از روز امتناع از بيعت با يزيد ملعون، تا روز عاشورا؛

۱۷۵ روز طول كشيد:

۱۲روز در مدينه،

۴ ماه و ۱۰ روز در مكه،

۲۳ روز بين راه مكه تا كربلا،

۸ روز در كربلا (۲ تا۱۰محرم)


نامه‏ هايى كه از كوفه به امام حسين‏«ع‏» در مكه رسيد و ايشان را دعوت به آمدن

كرده بود ۱۲۰۰۰ نامه بود (طبق نقل شيخ مفيد) و تعداد بيعت كنندگان با فرستاده

امام به کوفه یعنی مسلم بن عقيل را بین ۱۸۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ نفر گفته اند.

تعداد سپاه كوفه ، ۳۳ هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين (ع) آمدند.

آنچه در نوبت ‏اول آمد تعداد ۲۲ هزار نفر بودند به اين صورت:

عمر سعد با ۶۰۰۰،

سنان با ۴۰۰۰،

عروة بن‏قيس با ۴۰۰۰،

شمر با ۴۰۰۰،

شبث بن ربعى با ۴۰۰۰

و آنچه بعدا اضافه شدند:

يزيد بن‏ركاب كلبى با ۲۰۰۰،

حصين بن نمير با ۴۰۰۰،

مازنى با ۳۰۰۰،

نصر مازنى با ۲۰۰۰ نفر.


شهداى كربلا از اولاد ابوطالب (ع) كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه آمده

است ۱۷نفرند و نام ۱۳نفر هم درآنجا نيامده و سه كودك هم از بنى هاشم

شهيد شدند که در مجموع می شود ۳۳ نفر.

اين افراد عبارتند از: امام حسين ۱نفر، فرزندان امام حسين ۳ نفر، فرزندان امام

على‏«ع‏» ۹نفر، فرزندان امام حسن ۴نفر، اولاد عقيل‏۱۲نفر و اولاد جعفر ۴ نفر.

غير از امام حسين‏«ع‏» و بنى هاشم، شهدايى كه نامشان در زيارت ناحيه مقدسه

و برخى منابع ديگر آمده است ۸۲ نفرند. غير از آنان، نام ۲۹ نفر ديگر در منابع

متاخرتر آمده‏ است.(توجه داشته باشید که روایت مشهور ياران امام در کربلا ۷۲ نفر

ذکر شده كه شهداي خاندان حضرت از بني هاشم هم به ايشان اضافه مي شود)


شهدايى كه سرهايشان بين قبايل تقسيم شد و از كربلا به كوفه بردند ۷۸ نفر

بودند. تقسيم سرها در سپاه عمرسعد به اين صورت بود:

قيس بن اشعث، رئيس بنى كنده ۱۳ سر،

شمر رئيس‏ هوازن ۱۲ سر،

قبيله بنى تميم ۱۷ سر،

قبيله بنى اسد ۱۶ سر،

قبيله مذحج ۶ سر

و افرادمتفرقه از قبايل ديگر ۱۳ سر.


سيد الشهداء(ع) در روز عاشورا براى ۱۰ شهید مرثيه خواند و در شهادتشان

سخنانى فرمود و آنان را دعا و يا دشمنان آنان را نفرين كرد. اينان عبارتند از:

على اكبر، ابالفضل العباس، قاسم، عبد الله بن حسن، عبد الله طفل شير خوار،

مسلم بن عوسجه، حبيب بن مظاهر، حر بن يزيد رياحى، زهير بن قين و جون.

امام حسین (ع) قبل از روز عاشورا، در شهادت دو نفر، بر آنان درود و

رحمت فرستاد: مسلم و هانى.

حضرت در روز عاشورا بر بالين ۷ نفر از شهدا پياده رفت:

مسلم بن عوسجه، حر، واضح‏ رومى، جون، عباس، على اكبر، قاسم.


روز عاشورا سر ۳ شهيد را دشمنان به طرف امام حسين‏«ع‏» انداختند:

عبد الله بن عميركلبى، عمرو بن جناده، عابس بن ابى شبيب شاكرى.


مادر ۹ نفر از شهداى كربلا در روز عاشورا حضور داشتند و شاهد شهادت

پسران خود بودند:

عبد الله بن حسين (حضرت علی اصغر) كه مادرش رباب بود،

عون بن عبد الله جعفر که مادرش حضرت زينب بود،

محمد بن عبد الله جعفر که مادرش حضرت زينب بود،

قاسم بن حسن که مادرش رمله بود،

عبد الله بن حسن که مادرش بنت‏شليل جيليه بود،

عبد الله بن مسلم که ‏مادرش رقيه دختر على‏«ع‏» بود،

عبد الله بن وهب‏ كلبى که مادرش ام وهب بود،

محمد بن ابى سعيد بن عقيل؛

عمرو بن جناده.


6 كودك و نوجوان در روز عاشورا شهيد شدند:

حضرت علی اصغر(ع)،

عبد الله و قاسم، فرزندان امام حسن(ع)،

عون و محمد، فرزندان حضرت زینب(س)

عمرو بن جناده انصارى.


۵ نفر از شهداى كربلا، از اصحاب رسول خدا بودند:

انس بن حرث كاهلى،

حبيب بن مظاهر،

مسلم بن عوسجه،

هانى بن عروه،

عبد الله بن بقطر عميرى.


۴ نفر از ياران امام در كربلا بودند که پس از شهادت آن حضرت به

شهادت رسيدند:

سعد بن‏حرث و برادرش ابو الحتوف،

سويد بن ابى مطاع (كه مجروح بود)

محمد بن ابى سعيد بن‏ عقيل.


زنانى كه در كربلا حضور داشتند:

حضرت زينب(س)،ام كلثوم،فاطمه،صفيه،رقيه،ام هانى(اين ۶نفر

ازاولاد امير المؤمنين(ع) بودند)،

فاطمه و سكينه (دختران امام حسین(ع) بودند)،

رباب، عاتكه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقيل،

فضه نوبيه و مادر وهب بن عبد الله.



:: موضوعات مرتبط: ناگفته های تاریخی


ن : حميد

سیدالشهداء

در تاریخ اسلام دو شخصیت بزرگ با لقب سید‌الشهداء شناخته

می‌شوند:

اول: حمزه بن‌ عبدالمطلب(عموی پیامبر)

دوم: حسین ‌بن‌ علی(علیه السلام)

این لقب به معنای برتری و فضیلت یک شهید بر سایر شهیدان است

طبق پاره‌ای از روایات، لقب سید‌الشهداء برای امام حسین(ع)

نخستین بار از سوی جبرئیل و از طرف خداوند به کار برده شد.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها خبر شهادت امام حسین(ع)

را که از فرشتگان مقرب الهی دریافت کرده بود، برای مردم به ویژه

خواص و یاران نزدیک و برخی خویشان بیان کرده بود.

ضمن یکی از این روایات، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف

خداوند، حسین ‌بن‌ علی (علیهما السلام) را سیدالشهداء معرفی کرد

و فرمود: «او (حسین) سرور شهیدان از نخستین تا آخرین آنها در

دنیا و آخرت است و سرور جوانان همه اهل بهشت است».

شیخ صدوق، الامالی، مجلس ۳۰، ص۲۲۲؛ طبری،
تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۲۴؛
شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص۳۸.



:: موضوعات مرتبط: اهلبیت (ع)